كشور لبنان بر اثر جنگ داخلي ، عملاً تجزيه شد ، اما در اين تقسيم ، شيعيان بازنده اصلي بودند ، زيرا هيچ منطقه مشخصي را در اختيار نداشتند . در مقابل ، توانايي آنان در زمينه اثرگذاري بر قدرت مركزي حاكم ناچيز بود ، زيرا دولت وقت لبنان فقط بر روي كاغذ وجود داشت . در اين ميان ، منطقه بقاع كه به طور سنتي شيعه نشين است ، تحت حاكميت ارتش سوريه قرار گرفت . دولت سوريه ، همواره نسبت به منطقه بقاع كه در جوار مرزهاي آن كشور قرار دارد و از گستردگي و منابع آبي فراواني برخوردار است ، حساسيت زيادي داشته و دارد . اگرچه سوريه به امام موسي صدر و امل اجازه فعاليت در بقاع را ميداد ، كاملاً مشخص بود كه اين كشور «حاكم مطلق» در منطقه بقاع است .

در ساير مناطق شيعه نشين در غرب و جنوب لبنان شبه نظاميان امل حضور داشتند ، اما تنها نيروي در صحنه نبودند . گروههاي چپگرا به اتفاق جناحهاي مختلفي از سازمان آزادي بخش فلسطين نيز در آن مناطق بودند . در كنار همه اين گروهها واحدهايي از ارتش سوريه در قالب نيروهاي بازدارنده عرب نيز حضور پيدا كرده بودند . در منطقه غرب و جنوب بيروت كه عملاً زير سلطه كامل هيچ يك از گروهها قرار نداشت ، جنبش امل تنها يكي از گروههاي حاضر در ميان جمعيت انبوه شيعيان بود .
بدين ترتيب ، وضعيت پيچيدهاي در ميان شيعيان به وجود آمد . منطقه بقاع كه به طور كامل در تصرف نيروهايسوريه بود ، از آنان مصادره شد و منطقه غرب و جنوب بيروت كه قدرت مركزي در آنحضور نداشت نيز تحت سيطره آنان قرار نگرفت . همين امر در مورد جنوب لبنان نيز صدق ميكرد .
براساس تفاهمي كه بين سالهاي 1976 و 1977 ميان سوريه و اسرائيلحاصل شده بود ، ارتش سوريه از مداخله علني و مستقيم در رويدادهاي جنوب لبنان خودداري ميكرد . بدين ترتيب ، اين منطقه محل تاخت و تاز گروه هاي مسلح فلسطيني و ظلم و احجاف در حق شيعيان شده بود ؛ به گونهاي كه گروههاي مختلف «ساف» به نحوي با اين منطقه برخورد ميكردند كه گويا داراي خود مختاري و حكومت خود گردان در آن هستند .
هر چند جنبش امل در روستاهاي جنوب لبنان حضور مسلحانه داشت ، اين حضور نسبت به سازمان آزادي بخش فلسطين ضعيف تر بود . بدين ترتيب ، امام موسي صدر و جنبش امل در برابر بحراني عظيم تر قرار گرفتند . آنان پيش از شروع جنگ داخلي و ورود قدرت نظامي به معادلات سياسي ، داراي جايگاهي بودند كه از طريق آن ميتوانستند خواستهاي خود را مطرح كنند . ولي با آغاز جنگ داخلي اين موقعيت از دست رفت و آنان مجبور شدند در مناطق شيعه نشين با نيروهايي كه از لحاظ نظامي نسبت به آنان برتري داشتند ، روبرو شوند و مقابله كنند .
جنوب لبنان كه عملاً در تصرف ساف ، نيروهاي چپ گراي لبنان و نيروهاي «سعد حداد» قرار گرفته بود ، به تدريج زير ضربات سنگين توپخانه و بمباران هوايي اسرائيل نيز قرار گرفت . سرانجام در مارس 1978، اسرائيل اولين حمله و تجاوز زميني به خاك لبنان را با نام عملياتي «الليطاني» آغاز كرد و بر مصائب و رنج هاي شيعيان لبنان افزود . اينحمله منجر به مهاجرت هاي تازهاي از جنوب لبنان به جنوب بيروت شد و محلههاي فقير حومه جنوبي بيروت جمعيت بيشتري از شيعيان را پذيرا شدند .
امام موسي صدر در آن هنگام قادر به انجام كاري نبود و هم پيماني وي با سوريه نيز سودي نبخشيد . با اين حال ، وي در برابر قيد و بندهايي كه اوضاع و احوال وقت بر او تحميل كرده بود ، ايستادگي ميكرد . ياران و طرفداران صدر نيز حجم مشكلات و دشواريهايي را كه در برابر وي قرار داشت ، به خوبي درك ميكردند .
امام موسي صدر در سالهاي 1977 و 1978 ، شاهد تضعيف جايگاه خود در صحنه سياسي لبنان بود ، ولي اين تضعيف به مرحله سقوط نرسيد ، زيرا وي نقش خود را به عنوان سخنگوي مخلص و اصيل شيعيان و بازگو كننده آرمانها و خواستهاي آنان حفظ كرده بود . اين وضعيت ، رهبران سنتي شيعه از جمله كامل الاسعد ، رئيس اسبق پارلمان لبنان را ترغيب كرد تا بار ديگر زمام امور را در جنوب لبنان در دست گيرند اما اين تلاش ها به جايي نرسيد . در اين اوضاع و احوال ، دو واقعه بسيار مهم اتفاق افتاد كه سرنوشت شيعيان را به شدت تحت تأثير قرار داد : اول ، ناپديدشدن امام موسي صدر و دوم ، پيروزي انقلاب اسلامي در ايران.
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.